كاش ميشد
یک روز نیستی و یک سال پیر شده ام ...
اگر از این ناسفر ِ چند روزه قصد ِ برگشت داشتی ...
برایم عصا بیاور ... و یک خیابان...
که دست ِ پیر مرد ها را بی منت تا آنطرف خیابان خواهند گرفت...ا
********************************************************
الف: كاش ميشد همه از درونشون با هم حرف بزنند
ب: نه نه نه اصلا
الف : مي ترسي لو بري ؟
ب : نه فقط مي ترسم آدما اعتماد به نفس شنيدن فحش هاي واقعي رو نداشته باشند
الف : آدما مي تونند با هم خوش باشند
ب : آره ... تا وقتي بتونن خيالشون از پنهون موندن حس هاشون نسبت به هم راحت باشه
الف : تو از باور اين همه فاصله چي نصيبت ميشه؟
ب: هيچ چي ... من فقط حوصله ي جنگ جهاني سوم رو ندارم ... همين
اگر از این ناسفر ِ چند روزه قصد ِ برگشت داشتی ...
برایم عصا بیاور ... و یک خیابان...
که دست ِ پیر مرد ها را بی منت تا آنطرف خیابان خواهند گرفت...ا
********************************************************
الف: كاش ميشد همه از درونشون با هم حرف بزنند
ب: نه نه نه اصلا
الف : مي ترسي لو بري ؟
ب : نه فقط مي ترسم آدما اعتماد به نفس شنيدن فحش هاي واقعي رو نداشته باشند
الف : آدما مي تونند با هم خوش باشند
ب : آره ... تا وقتي بتونن خيالشون از پنهون موندن حس هاشون نسبت به هم راحت باشه
الف : تو از باور اين همه فاصله چي نصيبت ميشه؟
ب: هيچ چي ... من فقط حوصله ي جنگ جهاني سوم رو ندارم ... همين
نظرات شما عزیزان:
[ چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب: كاش ميشد /, ] [ 11:54 ] [ به چشمان من بنگردرمن چه می بینی عشق ]
[
]