كاش ميشد

سلام برعشق و زندگی

داستان

كاش ميشد

یک روز نیستی و یک سال پیر شده ام ...

اگر از این ناسفر ِ چند روزه قصد ِ برگشت داشتی ...

برایم عصا بیاور ... و یک خیابان...

که دست ِ پیر مرد ها را بی منت تا آنطرف خیابان خواهند گرفت...ا

********************************************************

الف: كاش ميشد همه از درونشون با هم حرف بزنند

ب: نه نه نه اصلا

الف : مي ترسي لو بري ؟

ب : نه فقط مي ترسم آدما اعتماد به نفس شنيدن فحش هاي واقعي رو نداشته باشند

الف : آدما مي تونند با هم خوش باشند

ب : آره ... تا وقتي بتونن خيالشون از پنهون موندن حس هاشون نسبت به هم راحت باشه

الف : تو از باور اين همه فاصله چي نصيبت ميشه؟

ب: هيچ چي ... من فقط حوصله ي جنگ جهاني سوم رو ندارم ... همين

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب: كاش ميشد /, ] [ 11:54 ] [ به چشمان من بنگردرمن چه می بینی عشق ] [ ]